English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
work unit U یک واحد تقسیم کار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
decimal U نقط های که نشان دهنده تقسیم بین تمام اعداد واحد و بخش کوچکتر کسری عددد دهدهی مثل ... است
decimals U نقط های که نشان دهنده تقسیم بین تمام اعداد واحد و بخش کوچکتر کسری عددد دهدهی مثل ... است
top U روش نوشتن برنامه ها که کل سیستم به بلاکها یا کارهای ساده تقسیم میشود. دو واحد بلاک نوشته میشود وپیش از پردازش آزمایش میشود با بعدی
point U که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
federal reserve system U ایالات متحده علیرغم تقسیم به ایالات مختلف دارای پشتوانه ارزی واحد است
radix U نقط های که تقسیم بین واحد کمی و بخشی اعشاری را نشان میدهد
Other Matches
absolute system of units سیستم واحد ها که در آن کمترین تعداد واحد یا یکه بعنوان واحد های اصلی انتخاب شده و سایر واحدها از آنها مشتق شوند
divisor U عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous U تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier U درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
power U واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powered U واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powering U واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powers U واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
baseband U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
knot U نات [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
trellis coding U روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
cpu U واحد محاسبه و منط ق و واحد ورودی / خروجی
morpheme U واحد معنی دار لغوی کوچکترین واحد
subdividing U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
functional unit U واحد در حال کار واحد تابعی
sector U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
knot U گره دریایی [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
knot U میل دریایی [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
branch U تقسیم
branches U تقسیم
sharing U تقسیم
allocate U تقسیم
admeasurement U تقسیم
admensuration U تقسیم
distribution U تقسیم
division U تقسیم
repartition U تقسیم
distributions U تقسیم
cleavage U تقسیم
dealing U تقسیم
apportionment U تقسیم
cleavages U تقسیم
allocates U تقسیم
allocating U تقسیم
divisions U تقسیم
dispensations U تقسیم
dispensation U تقسیم
graduator U خط تقسیم کن
allotment U تقسیم
allotments U تقسیم
administers U تقسیم کردن
divisions U عمل تقسیم
sharing the market U تقسیم بازار
sortition U تقسیم با قرعه
dichotomy U تقسیم به دو بخش
short division U تقسیم باختصار
divide U تقسیم کردن
divides U تقسیم کردن
administering U تقسیم کردن
dividable U قابل تقسیم
division line U خط تقسیم شده
division check U ازمایش تقسیم
divide exception U استثناء تقسیم
frequency domulipliction U تقسیم فرکانس
administer U تقسیم کردن
frequency division U تقسیم فرکانس
divide exception U خطای تقسیم
frequency distribution U تقسیم فرکانس
divisional U مربوط به تقسیم
frequency alloment U تقسیم فرکانس
administered U تقسیم کردن
divisibility U قابلیت تقسیم
dichotomies U تقسیم به دو بخش
fire distribution U تقسیم اتش
divider U پرگار تقسیم
intersects U تقسیم کردن
dividing U تقسیم بندی
subdivisions U تقسیم مجدد
hyphenation U تقسیم کلمه
compartment U تقسیم کردن
subdivision U تقسیم مجدد
to share out U تقسیم کردن
compartments U تقسیم کردن
divider U تقسیم کننده
severability U قابلیت تقسیم
divided U تقسیم شده
divisive U تقسیم کننده
scissor U قطع تقسیم
fifty-fifty U تقسیم بالمناصفه
fifty fifty U تقسیم بالمناصفه
indistributable U تقسیم نشدنی
intersect U تقسیم کردن
regionalism U تقسیم کشوربنواحی
intersected U تقسیم کردن
division U عمل تقسیم
division of labor U تقسیم کار
meiosis U تقسیم سلولی
junction boxes U جعبه تقسیم
junction box U جعبه تقسیم
go halves <idiom> U تقسیم مساوی
give-and-take <idiom> U تقسیم کردن
division sign U نماد تقسیم
partings U تقسیم تجزیه
parting U تقسیم تجزیه
allotments U پخش تقسیم
graduate U بدرجات تقسیم
graduates U بدرجات تقسیم
o o line U خط تقسیم دیدبانی
graduating U بدرجات تقسیم
battery bus U جعبه تقسیم
divisible U قابل تقسیم
zeradivide U تقسیم بر صفر
delay allowance U زمان تقسیم
division U تقسیم [ریاضی]
busbar U جعبه تقسیم
meiosis U تقسیم کاهشی
denominator U تقسیم کننده
denominators U تقسیم کننده
market segmentation U تقسیم بازار
allotment U پخش تقسیم
compart U تقسیم کردن
clastic U تقسیم شونده
demultiplexer U تقسیم کننده
share U تقسیم کردن
distributes U تقسیم کردن
division of labour U تقسیم کار
autotomy U تقسیم خودبخود
distribution of forces U تقسیم نیروها
distributing box U جعبه تقسیم
splice box U جعبه تقسیم
distribution box U جعبه تقسیم
distribute U تقسیم کردن
aminister U تقسیم کردن
distribution coefficient U ضریب تقسیم
shares U تقسیم کردن
shared U تقسیم کردن
divisions of labour U تقسیم کار
separates U تقسیم کردن
line graduation U تقسیم بندی خط
quartile U تقسیم شده به 4/3و 4/1
distribution of the estate U تقسیم ترکه
distribution pannel U تابلوی تقسیم
separate U تقسیم کردن
separated U تقسیم کردن
partition function U تابع تقسیم
distributing U تقسیم کردن
water point U نقطه تقسیم اب
load distribution U تقسیم بار
frequency dividing network U شبکه تقسیم فرکانس
cleaves U پیوستن تقسیم شدن
retained profit U سود تقسیم نشده
cleaved U پیوستن تقسیم شدن
residuary legatee U باقیمانده ماترک پس از تقسیم
distributions U تقسیم ترکه متوفی
undivided profit U سود تقسیم نشده
undistributed profits U سود تقسیم نشده
maxwell velocity distribution U تقسیم سرعت ماکسول
dividends U تقسیم شده است
distribution U تقسیم ترکه متوفی
long division U بخش یا تقسیم بزرگ
long divisions U بخش یا تقسیم بزرگ
indivisible U غیر قابل تقسیم
indivisibly U بطور غیرقابل تقسیم
dividend U تقسیم شده است
karyokinesis U مرحله تقسیم سلولی
jack box U جعبه تقسیم تلفن
proration U سرشکنی تقسیم به نسبت
thirds U به سه بخش تقسیم کردن
third U به سه بخش تقسیم کردن
cleave U پیوستن تقسیم شدن
redistribution of force U تقسیم مجدد نیروها
prorate U به نسبت تقسیم کردن
self divison U تقسیم خود بخود
lobulation U تقسیم به مقاطع کوچک
diffract U باجزاء تقسیم شدن
break down U تقسیم بندی کردن
billionth U یک تقسیم بر هزار میلیون
billionths U یک تقسیم بر هزار میلیون
degree gradution U تقسیم بندی درجهای
distribution point U نقطه تقسیم اماد
canton U به بخش تقسیم کردن
cantons U به بخش تقسیم کردن
amorphous U بدون تقسیم بندی
divisibly U بطور قابل تقسیم
shire U به استان تقسیم کردن
shires U به استان تقسیم کردن
graduating U تقسیم بندی کردن
graduates U تقسیم بندی کردن
graduate U تقسیم بندی کردن
undistributed earnings U منافع تقسیم نشده
work breakdown U روش تقسیم کار
amitosis U یک نوع تقسیم سلولی
partition U تقسیم افراز کردن
dial graduation U تقسیم بندی درجهای
partitions U تقسیم افراز کردن
autotomize U تقسیم خودبخود کردن
balkanization U تقسیم بقطعات ریز
distribute among the creditors in propor U به غرماء تقسیم کردن
distributed fire U اتش تقسیم شده
unmodulated U که تقسیم نشده است
versicular division U تقسیم به بیتهای کوچک
voltage division U تقسیم یا پخش ولتاژ
denominationalism U اعتقاد به تفکیک و تقسیم
distributing mains U شبکه تقسیم اصلی
amitosis U تقسیم ساده یاختهای
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com